۱۳۹۲ فروردین ۲۷, سه‌شنبه

شعری از زنده یاد تیرداد نصری

تیرداد نصری
ما از نيمه ي لگد كوب شده مان برخاستيم
در زير دست و پاي گردباد عظيمي كه كتاب ها، عشق ها، ومردم را
(برگ برگ كتاب ها، بوسه ها، قلبها و بازوها ر ا)
به هم مي كوبيد
ما از نيمه ي لگد كوب شده مان برخاستيم
چهره تكان داديم و
چشمهاي لهيده و جامه هاي چاك چاك را تكانديم
شانه تكان داد يم و
زخم شانه ها را تكانديم
برخاستيم و
استخوانهاي خرد شده، خون هاي شتك زده بر قامتمان را
تكانديم
كتاب ه اي مقدسمان در دستي – در دست ديگرمان پرچم
بخاطر ازادي به خيابان ريختيم
كودكان به دنيا نيامده مان لبخند شاد داشتند
وتبارهاي در گور خفته مان به دع ا بدرقه مان ميكردند
ارواح كشتگان،در ميدانها به هم پيوست و
يكي شد
فرشته اي شدپوشيده در جرقه – بلورهاي باران
با فرشتگان جهان ،در باره ي آينده صحبت كرد
وما يكبار ديگر فرصت آن يافتيم تا
كنار زندانهامان - گورهاي دسته جمعي مان
ديرك اعدامها و – اندامهاي شلاق خورده مان
به زمان بينديشيم؛
دروازه اي كه ملتهاي بسياري از ان گذشته اند
وما
لگد كوب شده و سينه خيز
تا آستانه اش خودمان را كشانده ايم




............................


تیرداد نصری

0 نظرات:

ارسال یک نظر

اگر مایل بودبد نظرتونو با ما در میون بزارید.
با سپاس